جدول جو
جدول جو

معنی دندان مز - جستجوی لغت در جدول جو

دندان مز
(دَ مَ)
شیرینی و میوه ای را گویند که بعد از طعام خورند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). دسر
لغت نامه دهخدا
دندان مز
میوه و شیرینی که پس از طعام خورند دسر
تصویری از دندان مز
تصویر دندان مز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان شو
تصویر دندان شو
دندان پاک کن، آلتی که با آن دندان ها را می شویند، مسواک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان ساز
تصویر دندان ساز
سازندۀ دندان، کسی که دندان عاریه یا مصنوعی برای مردم می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان مزد
تصویر دندان مزد
مزد دندان، مزد خوردن چیزی، پولی که پس از مهمانی و اطعام به مهمان مستمند بدهند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
کنگره های کنار جامه چون دندانهایی خرد. زینت که بر اطراف جامه کنند چون سلسله ای از دندان موش و به شکل مثلث که زوایای آن به سوی وحشی جامه است. پره هایی خرد که بر حاشیۀ جامه از پارچه بیرون کنند از همان قماش یا قماشی دیگر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ زَ دَ / دِ)
دندان نمای. که دندان نماید. که دندان نشان دهد، بسیار نمایان و آشکار، چون: بخیۀدندان نما و خندۀ دندان نما. (آنندراج) :
تا نزنی خندۀ دندان نمای
لب به گه خنده به دندان بخای.
نظامی.
، بسیار روشناس و معروف. (ناظم الاطباء) :
عقد سخن به خندۀ دندان نما ببند
خاکی به فرق شهرت درّ عدن بریز.
تأثیر (از آنندراج).
، کنایه از خشمگین و غضبناک است. (از آنندراج) (از برهان). کسی که اظهار قهر و غضب کند. (ناظم الاطباء) :
که در خانه آواز یک گربه به
که دو غرش شیر دندان نمای.
خاقانی.
، کنایه از کسی که اظهار عجز وفروتنی کند. (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که دندانی تیز و برنده دارد، بی رحم وظالم و جفاکار و متعدی. (ناظم الاطباء) :
هرکه را نوبتی ز دندان تیز
در جراحت بماند پیکانش.
سعدی.
، بدخواه و حسود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ / رُو)
آشی را گویند که از بلغور گندم پزند، هر چیز نیم سوخته را هم گویند. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(چَ /چِ)
دندان زده. زده شده به دندان، کنایه از طمعکرده شده است. (آنندراج). مطلوب و آرزوشده. (ناظم الاطباء) :
دندان زد هزار نگاه گرسنه بود
لعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ کَ دَ / دِ)
مسنن. که ساختن دندان پیشه دارد. که به ساختن دندان مصنوعی اشتغال دارد. (یادداشت مؤلف). آنکه دندان عاریه می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مسواک. (منتهی الارب). دندان شویه. دندان آپریز. دندان سای. مسواک. (یادداشت مؤلف) : سواک، چوب دندان مال. (منتهی الارب). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود، سنون و داروی دندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ مُ)
نقد و یا جنسی را گویند که چون جمعی از فقرا و مساکین را مهمانی و ضیافت کنند بعد از خوردن طعام بدیشان دهند، و این رسم در قدیم متعارف بوده است و آن را مزد دندان هم می گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقدی که به مدعو دادندی پس از طعام. (یادداشت مؤلف) :
از پی آن تا دهی هر بار دندان مزدمان
میهمانی دوست داری شاد باش ای میزبان.
فرخی.
علی دندان مزدی بسزا داد رسول را و به خانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). خواجه عبدالرزاق حسن به میمند میزبانی کرد.... و دندان مزد بسزا داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528).... همگان را دندان مزد داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
مرد خندان لب نباشی مرد سندان دل مباش
مرد دندان مزد نبوی درد دندان کن مباش.
سنایی.
به دندان مزداز او خواهم قمیصی
اگر اطلس دهد یا خاره یا خز.
سوزنی (از آنندراج).
خون دل خوردی و من لب را همی خایم که او
جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت.
مجیر بیلقانی.
از بن دندان به دندان مزد تو
جان دهم جای دگر مهمان مشو.
خاقانی.
من این تحفه طرازیدم به دندان مزدشان آری
عروس آخر چو هدیه دید دانم پرده بگشاید.
خاقانی.
مصطفی استاده خوانسالار و رضوان تشت دار
هدیه دندان مزد خاص و عام یکسان آمده.
خاقانی.
نیزۀ چون مارش از بر چرخ شاید نیش او
ماهی گردون به دندان مزد دندان آورد.
خاقانی.
چو بر دندان ما کردی حلالش
چه دندان مزد شد با زلف و خالش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان رمح
تصویر دندان رمح
دندان نیزه سر نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان طمع
تصویر دندان طمع
دندان آز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندانساز
تصویر دندانساز
کسی که دندان مصنوعی سازد
فرهنگ لغت هوشیار
پول یا جنسی که پس از اطعام مسکین بدانان دهند مزد دندان هدیه دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان مزد
تصویر دندان مزد
((~. مُ))
پول یا جنسی که پس از اطعام مساکین به آنان دهند
فرهنگ فارسی معین